معنی
شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر
سایر معانی: جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن
سایر معانی: جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن
دیکشنری
پمپ
اسم
luxe, pomp, frillتجمل
glory, grandeur, pomp, complaint, effulgence, magnitudeشکوه
dignity, eminence, pomp, eminencyجاه
pomp, turgidity, flatulence, flatulency, grandiloquence, magnificenceطمطراق
grandeur, greatness, pompفرهی
retinue, pompحشمت
pompغرور وتظاهر
splendor, pomp, lustre, splendourفره
ترجمه آنلاین
شکوه
مترادف
affectation ، array ، ceremonial ، ceremony ، fanfare ، flourish ، formality ، grandeur ، grandiosity ، magnificence ، ostentation ، pageant ، panoply ، parade ، pomposity ، ritual ، shine ، show ، solemnity ، splendor ، state ، vainglory