موجب شدن، وارد امدن، متحمل شدن بر سایر معانی: (قرض یا هر چیز ناخوشایند) بالا آوردن، متحمل شدن، برسرخود آوردن، موجب خرج یا ضرر یا تنبیه و غیره شدن، خسارت دیدن [حقوق] متحمل شدن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر سایر معانی: اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور م ...
اشاره، نشان، نشانه، قرینه، بروز، علامت، دلالت سایر معانی: نشان دهنده، گواه، الزام، بایستگی، (پزشکی) توصیه، تجویز، عمل نشان دادن، نمایه گری، اشعار [عمران و معماری] اثر - نشانه [برق و الکترونی ...
تهی، خالی، تهی دست، تنگدست سایر معانی: مستمند، فقیر، بی چیز، ندار
بد گوار، غیر قابل هضم سایر معانی: گوارش ناپذیر، ناگواردنی، ناگوارا
اهل صنعت، صنعتی، دارای صنایع بزرگ سایر معانی: هوتخشانه، هوتخشی، پیاواری، وابسته به کارگران صنعتی، (معمولا جمع) سهام شرکت های صنعتی، اوراق قرضه ی صنایع [برق و الکترونیک] صنعتی [صنعت] صنایع، ص ...
غیر عملی، پوچ، باطل، غیر موثر، نامعتبر سایر معانی: ناکنش ور، خوابیده (کارخانه و غیره)، تعطیل، بی اثر، بی هنایش
پی جو، کنجاو سایر معانی: کنجکاو، مشتاق پرسش و یادگیری، آموزخواه، آموزدوست، پرسان، فضول
محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد سایر معانی: ورشکسته، مفلس، تنگدست، عاجز از پرداخت بدهی های خود، (ارث) ناکافی برای پرداخت بدهی ها، وابسته به ورشکستگی، مفلسانه [حسابداری] متوقف ...
استنشاق کردن، القاء کردن، الهام بخشیدن، دمیدن در، در کشیدن نفس، نفس عمیق کشیدن، سر غیرت اوردن سایر معانی: فرتابی کردن، به دل افکندن، درون انگیزی کردن، موجب شدن، ایجاد کردن، سبب شدن، شایع کرد ...
بخش، قسط سایر معانی: (در پرداخت بدهی و غیره) قسط، بخشه، کوشنه، (نمایش تلویزیونی و رادیویی - داستان مجله و غیره) بخش، سری، نصب، کارگذاری، سوار کردن (ماشین آلات و غیره)، instalment قسط [حسابدا ...
کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده سایر معانی: بی کم و کاست، صحیح و سالم، بی عیب و نقص