معنی

موجب شدن، وارد امدن، متحمل شدن بر
سایر معانی: (قرض یا هر چیز ناخوشایند) بالا آوردن، متحمل شدن، برسرخود آوردن، موجب خرج یا ضرر یا تنبیه و غیره شدن، خسارت دیدن
[حقوق] متحمل شدن

دیکشنری

خرج کردن
فعل
incurوارد امدن
cause, afford, bring, entail, evince, incurموجب شدن
incurمتحمل شدن بر

ترجمه آنلاین

متحمل شدن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.