installment
معنی
بخش، قسط
سایر معانی: (در پرداخت بدهی و غیره) قسط، بخشه، کوشنه، (نمایش تلویزیونی و رادیویی - داستان مجله و غیره) بخش، سری، نصب، کارگذاری، سوار کردن (ماشین آلات و غیره)، instalment قسط
[حسابداری] قسط
[حقوق] قسط، پرداخت به اقساط
سایر معانی: (در پرداخت بدهی و غیره) قسط، بخشه، کوشنه، (نمایش تلویزیونی و رادیویی - داستان مجله و غیره) بخش، سری، نصب، کارگذاری، سوار کردن (ماشین آلات و غیره)، instalment قسط
[حسابداری] قسط
[حقوق] قسط، پرداخت به اقساط
دیکشنری
قسط
اسم
installment, payment, instalmentقسط
section, part, sector, department, segment, installmentبخش
ترجمه آنلاین
قسط