طراوت بخش، نوجانگر، خرم ساز، فرح بخش، تازه ساز، روح انگیز، طرب انگیز، نیرو بخش، تازه کننده، خستگی گیر [کامپیوتر] دوباره سازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رد، امتناع، روگردانی، سر پیچی، استنکاف، اباء سایر معانی: خودداری، ابا، وازنش، قبول نکردن، رد کردن، ناپذیرش، رجوع شود به: option [عمران و معماری] واپس
طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها سایر معانی: ولایت، (جانور یا گیاه) قلمرو، زیست زمین، زیستگاه، اقلیم، (علم و هنر) زمینه، بخشی از اندا ...
لغو، فسخ، الغاء، باز گردانی، لغو کردن سایر معانی: باطل کردن، بیهوده کردن، الغا، ابطال، بیهوده سازی، (مهجور) فراخواندن (به ویژه از تبعید)، احضار کردن [حقوق] لغو یا نسخ کردن (قانون)، الغاء، نس ...
قانون ـ فقه : به نمایندگى
تناسلی، فرااور سایر معانی: وابسته به تولید مجدد، بازفرآور، بازفروردی، بازساختی، بازآور، بازآورشی، نوزایشی، وابسته به پخش صدا، آواپخشی، مولد [ریاضیات] تکثیری، قابل تکثیر
انکار کردن، منکر شدن، رد کردن سایر معانی: حاشا کردن، زیر (چیزی) زدن، باطل شمردن، نپذیرفتن، شانه خالی کردن، (ازدواج یا نامزدی را) لغو کردن، به هم زدن، جدا شدن [حقوق] رد و نفی کردن، انکار کردن ...
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم
درخشندگی، جلوه، شکوه، تلالو سایر معانی: resplendence درخشندگی
کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن سایر معانی: (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - ع ...
ابطال، الغا، لغو کردن سایر معانی: (قانون یا گواهینامه و غیره) باطل کردن، الغا کردن، ناارج کردن، ناهوده کردن، فسخ کردن، به هم زدن، مانع شدن [حقوق] فسخ کردن، باطل کردن، لغو کردن، رجوع کردن ...
گیره افزاربندی [حملونقل دریایی] گیرهای که از آن برای نگه داشتندو بافه یا طناب در حین همبندی استفاده میشود
واژههای مصوب فرهنگستان