معنی

طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها
سایر معانی: ولایت، (جانور یا گیاه) قلمرو، زیست زمین، زیستگاه، اقلیم، (علم و هنر) زمینه، بخشی از اندام یا بدن، هر یک از سطوح جو یا اقیانوس، لایه، (ایتالیا و روسیه و غیره) استان، ایالت
[عمران و معماری] محدوده - منطقه - ناحیه - بخش - حوزه
[کامپیوتر] ناحیه
[برق و الکترونیک] ناحیه
[زمین شناسی] منطقه - ناحیهای پیوسته با مقداری عدم هماهنگی از نظر ویژگیهای انتخاب شده.
[نساجی] ناحیه - منطقه
[ریاضیات] ناحیه
[آمار] ناحیه

دیکشنری

منطقه
اسم
region, area, zoneمنطقه
area, region, zone, district, subregion, terrainناحیه
section, part, sector, department, segment, regionبخش
land, territory, country, region, soil, climeسرزمین
territory, domain, scope, sphere, dominion, regionقلمرو
land, country, regionدیار
habitat, regionبوم
order, country, region, knowledge, border, furnitureسامان
space, room, air, area, place, regionفضا
regionمحوطه بسیار وسیع و بی انتها
side, hand, party, direction, opponent, regionطرف

ترجمه آنلاین

منطقه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.