refreshing
معنی
طراوت بخش، نوجانگر، خرم ساز، فرح بخش، تازه ساز، روح انگیز، طرب انگیز، نیرو بخش، تازه کننده، خستگی گیر
[کامپیوتر] دوباره سازی
[کامپیوتر] دوباره سازی
دیکشنری
طراوت
فعل
refresh, freshen, freshتازه کردن
reinvigorate, refresh, rallyنیروی تازه دادن به
clarify, turn on, illuminate, elucidate, light, lightenروشن کردن
refreshاز خستگی بیرون اوردن
refreshبا طراوت کردن
cool, fresh, refresh, refrigerate, render flat, render frigidخنک ساختن
cool, chill, refresh, refrigerate, fresh, keelخنک کردن
ترجمه آنلاین
طراوت بخش
مترادف
bracing ، cooling ، different ، energizing ، exhilarating ، fresh ، invigorating ، novel ، original ، restorative ، restoring ، revitalizing ، revivifying ، stimulating ، thirst quenching ، unique