repudiate
معنی
انکار کردن، منکر شدن، رد کردن
سایر معانی: حاشا کردن، زیر (چیزی) زدن، باطل شمردن، نپذیرفتن، شانه خالی کردن، (ازدواج یا نامزدی را) لغو کردن، به هم زدن، جدا شدن
[حقوق] رد و نفی کردن، انکار کردن، امتناع کردن، مردود شمردن، کان لم یکن تلقی کردن، نکول کردن، اعراض کردن از حق، انکار کردن (دین، تعهد یا وظیفه)
سایر معانی: حاشا کردن، زیر (چیزی) زدن، باطل شمردن، نپذیرفتن، شانه خالی کردن، (ازدواج یا نامزدی را) لغو کردن، به هم زدن، جدا شدن
[حقوق] رد و نفی کردن، انکار کردن، امتناع کردن، مردود شمردن، کان لم یکن تلقی کردن، نکول کردن، اعراض کردن از حق، انکار کردن (دین، تعهد یا وظیفه)
دیکشنری
از بین بردن
فعل
deny, disclaim, recant, renege, repudiate, forsakeانکار کردن
reject, throw down, refuse, deny, decline, repudiateرد کردن
deny, abnegate, disown, repudiateمنکر شدن
ترجمه آنلاین
رد کردن
مترادف
abandon ، abjure ، apostatize ، banish ، be against ، break with ، cast ، cast off ، cut off ، decline ، default ، defect ، demur ، deny ، desert ، disacknowledge ، disapprove ، disavow ، discard ، disclaim ، dishonor ، disinherit ، dismiss ، disown ، dump ، flush ، fly in the face of ، forsake ، nix ، oust ، rat ، recant ، refuse ، renounce ، repeal ، reprobate ، rescind ، retract ، reverse ، revoke ، spurn ، tergiversate ، tergiverse ، turn ، turn down ، wash one's hands of