resigned
معنی
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم
دیکشنری
استعفا داد
فعل
resignمستعفی شدن
resignکناره گرفتن
abdicate, confer, devolve, resign, vouchsafeتفویض کردن
resignاستعفا دادن از
cease, desist, resign, demitدست کشیدن
ترجمه آنلاین
استعفا داد
مترادف
accommodated ، acquiescent ، adapted ، adjusted ، agreeable ، amenable ، biddable ، calm ، compliant ، cordial ، deferential ، docile ، genial ، gentle ، long suffering ، manageable ، nonresisting ، obedient ، patient ، peaceable ، philosophical ، pliant ، quiescent ، quiet ، ready ، reconciled ، relinquishing ، renouncing ، satisfied ، stoical ، subdued ، submissive ، subservient ، tame ، tolerant ، tractable ، unassertive ، unprotesting ، unresisting ، well disposed ، willing ، yielding