معنی

کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن
سایر معانی: (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - عمدا) پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، برگشتن، بازنشسته شدن یا کردن، متقاعد کردن یا شدن، کناره گرفتن، (ورزش) کنار رفتن، بازی را ادامه ندادن، (از مسابقه) بیرون رفتن، (پول) از گردش خارج کردن، (مبلغ اوراق قرضه یا وام و غیره را) مسترد کردن، پس دادن، (ماشین آلات یا کشتی و هواپیما و غیره) کنار گذاشتن، به کار نبردن، استراحتگاه

دیکشنری

بازنشسته
فعل
retire, secludeمنزوی شدن
secede, abdicate, retireکناره گیری کردن
withdraw, recede, bow out, retireکنار کشیدن
rest, lair, lie down, unbuckle, lie by, retireاستراحت کردن
bow out, retire, withdrawبا تعظیم خارج شدن
retireبازنشسته کردن یا شدن
retrograde, recede, pull back, regress, retire, retrogressپس رفتن

ترجمه آنلاین

بازنشسته شدن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.