دارو، دارویی، وابسته به داروسازی سایر معانی: دارویی (pharmaceutic هم می گویند)، وابسته به داروسازی و داروسازان، دوا [آمار] داروسازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عکسی، وابسته به عکاسی سایر معانی: وابسته به عکاسی یا عکس، فرتوری، فروغه ای، از طریق عکس، عکس مانند، تصویر مانند، (حافظه و غیره) قوی، دقیق، موبه مو
دوای مریض راضی کن، مایه تسکین، داروی دل خوش کنک و بی اثر سایر معانی: (کلیسای کاتولیک - لاتین: خشنود خواهم کرد) اولین حرف دعای آمرزش مردگان، شبه دارو، دارونما، طب دوای مری راضی کن ...
گمارش، کاریابی، تهیه کار سایر معانی: تعیین جا، کارگماری، قرار دهی، گذارد، جایگزینی، ترتیب، تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان [برق و الکترونیک] وضعیت، جایابی
قوی، پر زور، نیرومند سایر معانی: قدرتمند، مقتدر، پرقدرت، پراقتدار، قدرقدرت، تهم، تهمتن، مرد افکن، زورمند، پرتوان، (استدلال و غیره) قانع کننده، مجاب کننده، محکم، متین، (دارو یا مشروب الکلی یا ...
خیسانده، جرعه، دارو یا زهر ابکی، شربت عشق سایر معانی: معجون، آشامه، آب دارو، آب زهر، شربت عشق دادن به
گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله سایر معانی: کاملا در فکر چیزی، مجذوب، دلواپس، دربند چیزی، از پیش سرگرم، از قبل مشغول (کاری)، (نام هایی که در رده بندی موجودات به کار می روند) قبلا استعمال ...
تعصب، اشغال قبلی، تصرف قبلی، تمایل بیجهت سایر معانی: تصرف قبلی، اشغال قبلی، تمایل بیجهت، تعصب
فشار، فشاری، مبرم، فشاراور، عاجل، مصر سایر معانی: فوری، فوری و فوتی، مصرانه، فشردگری، فشارگری، منگنه (کردن)، پرس (کردن)، چلانش، فشردن، هرچیز پرس شده (یا منگنه شده) [نساجی] فشار - پرس - فشردن ...
عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری سایر معانی: فرآوری، فرورد، فراورش، دست ساخت، اثر (هنری یا ادبی)، اثر سینمایی (یا تئاتری و غیره)، فراورده، فرورده، (اقتصاد) تولید کالا و خدمات، تولی ...
فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا سایر معانی: پربچه، پرمیوه، پربار، پرزاد و رود، (نویسنده و هنرمند و غیره) دارای آثار فراوان، (معمولا با: in یا of) فراوان، زیاد، پرکار
پیشگویی کننده سایر معانی: پیشگویی کننده