preoccupied
/priˈɑːkjəˌpaɪd/

معنی

گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله
سایر معانی: کاملا در فکر چیزی، مجذوب، دلواپس، دربند چیزی، از پیش سرگرم، از قبل مشغول (کاری)، (نام هایی که در رده بندی موجودات به کار می روند) قبلا استعمال شده، پیش گرفته، با حواس پرتی، (به طور) سرسری

دیکشنری

گرفتار
صفت
involved, afoul, captive, preoccupiedگرفتار
fond, preoccupied, gaga, mad, amorous, captiveشیفته
hardscrabble, preoccupiedپرمشغله
distraught, preoccupiedپریشان حواس

ترجمه آنلاین

مشغول

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.