پادشاه، سلطان، فرمانروای مقتدر، شخص توانا سایر معانی: فرمانروای نیرومند، قدرقدرت، قادر مطلق، زعیم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پتانسیل [فیزیک] کاری که میدان گرانشی یا میدان ایستابرقی/ الکترواستاتیکی، با علامت مخالف، انجام میدهد تا واحد جرم یا واحد بار الکتریکی مثبت از نقطۀ مرجع تا نقطۀ مورد نظر جابهجا شو ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پتانسیل، عامل بالقوه، نهانی، پنهانی، بالقوه، ذخیرهای، دارای استعداد نهانی سایر معانی: اندرتوان، تانشی، (دستور زبان) امکانی، شایشی، امکان، استعداد، توانش، یارا، یارایی، (فیزیک - برق) فشار، اخ ...
سد پتانسیل [شیمی] ناحیهای از میدان پتانسیل که در آن نیرویی در خلاف جهت حرکت بر ذره وارد میشود و آن را کُند میکند
سد پتانسیل [فیزیک] ناحیهای از میدان پتانسیل که در آن نیرویی در خلاف جهت حرکت بر ذره وارد میشود و آن را کُند میکند
[شیمی] سد پتانسیل [برق و الکترونیک] سد پتانسیل - سد پتانسیل ناحیه ای در داخل قطعه نیمرسانا که ولتاژ آن به اندازه کافی برای مخالفت با حرکت بارهای الکتریکی زیاد است و حتی ممکن است سبب معکوس شد ...
ظرفیت بالقوه [حملونقل درونشهری - جادهای] ظرفیت یک حرکت خاص در نزدیکی تقاطع اصلی ـ فرعیِ بدون چراغ به فرض آنکه با سایر حرکات تداخل نداشته و دارای خط عبور مخصوص به خود باشد ...
[معدن] یون تعیین کننده پتانسیل (فلوتاسیون)
اختلاف پتانسیل [خوردگی] کاری که در برابر نیروهای الکتریکی باید انجام داد تا بار الکتریکی واحد از نقطهای به نقطۀ دیگر جابهجا شود ...
اختلاف پتانسیل [شیمی] کاری که در برابر نیروهای الکتریکی باید انجام داد تا بار الکتریکی واحد از نقطهای به نقطۀ دیگر جابهجا شود ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.