معنی

قوی، پر زور، نیرومند
سایر معانی: قدرتمند، مقتدر، پرقدرت، پراقتدار، قدرقدرت، تهم، تهمتن، مرد افکن، زورمند، پرتوان، (استدلال و غیره) قانع کننده، مجاب کننده، محکم، متین، (دارو یا مشروب الکلی یا چای یا قهوه و غیره) قوی، موثر، کاری

دیکشنری

قوی
صفت
strong, powerful, potent, heavy, bouncing, intenseقوی
strong, powerful, mighty, formidable, vigorous, potentنیرومند
brawny, powerful, strong, potentپر زور

ترجمه آنلاین

قوی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.