بغرنج سایر معانی: سر در نیاوردنی، آنچه که فهم یا تنظیم یا حل آن مشکل باشد، هم پیچیده، تودرتو، گره ناک، پیچیده ,بغرنج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن سایر معانی: پیروی کردن (از حکم یا قانون و غیره)، اطاعت کردن [فوتبال] موافقت کردن [حقوق] رعایت کردن، پیروی کردن، اجابت کردن ...
اختفاء، پنهانی، پنهان بودن سایر معانی: 1- پنهان سازی، مستوری، اختفا 2- کتمان، پرده پوشی 3- نهانگاه [زمین شناسی] اختفاءحفاظت در برابر دید دشمن [حقوق] کتمان (حقیقت)، اخفا، اختفا ...
خلاصه، تغلیظ، جمع شدگی، چگالش، تکاثف سایر معانی: (شیمی) چگالش، تراکم، تراکمی، (نگارش) تلخیص، کوته سازی، اثر تلخیص شده، (گاز و بخار و غیره) تغلیظ، میعان، تبدیل گاز به آبگونه، تقطیر، (هواشناسی ...
مشروط، شرطی، مشروطه، نا معلوم سایر معانی: مشروط (در مقابل بی قید و شرط: absolute یا unconditional)، مقید، دارای قید و شرط، (منطق) پیش گزاره ای (وابسته به قضیه ای که منوط به قضیه ی دیگر باشد) ...
چشم پوشی، بخشایش، عفو تقصیر سایر معانی: بخشش (گناه یا خطا)، نادیده گیری، اغماض، غمض عین
موافقت کردن، وفق دادن، مطابقت کردن، همنوایی کردن، پیروی کردن سایر معانی: همانند شدن یا کردن، همسان شدن یا کردن، یکجور کردن، سازگار شدن، دنباله روی کردن، همرنگ جماعت شدن، هم نوا شدن یا کردن، ...
متابعت، انطباق، مطابقت، پیروی، هم نوایی، پیروی از رسوم یا عقاید سایر معانی: همسانی، همدیسی، همسازی، توافق، تطابق، مشابهت، همرنگی (با جماعت)، دنباله روی [عمران و معماری] هماهنگی - همشیبی [مهن ...
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی سایر معانی: سر در گمی، بهت، حیرت، آشفتگی، اختلال (حواس یا اوضاع)، سرگشتگی، بی ترتیبی، به هم ر ...
انباشته سایر معانی: انبوه شدن، متراکم کردن، گرفته کردن
هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش سایر معانی: آگاه، متوجه، هشیار، ذی شعور، مستشعر، بیدار، تعمدی، عمدی، آگاهانه، محسوس، دانسته، رجوع شود به: self-conscious، واردconscious _پسوند: آگاه [a ...
نتیجه بخش، بر ایند، پی ایند سایر معانی: پی آیند، نتیجه، پیامد، برآیند، ناشی از، متعاقب، منتج، (منطق) بخش دوم گزاره ی شرطی (بخش دوم این جمله: اگر بیایی موفق خواهی شد if you come, you will suc ...