complicated
معنی
بغرنج
سایر معانی: سر در نیاوردنی، آنچه که فهم یا تنظیم یا حل آن مشکل باشد، هم پیچیده، تودرتو، گره ناک، پیچیده ,بغرنج
سایر معانی: سر در نیاوردنی، آنچه که فهم یا تنظیم یا حل آن مشکل باشد، هم پیچیده، تودرتو، گره ناک، پیچیده ,بغرنج
دیکشنری
بغرنج
صفت
complex, complicated, intricate, involved, involute, obscurantبغرنج
ترجمه آنلاین
پیچیده
مترادف
Byzantine ، Daedalean ، Gordian ، abstruse ، arduous ، can of worms ، convoluted ، difficult ، elaborate ، entangled ، fancy ، gasser ، hard ، hi tech ، interlaced ، intricate ، involved ، knotty ، labyrinthine ، mega factor ، mixed ، perplexing ، problematic ، puzzling ، recondite ، sophisticated ، troublesome ، various ، wheels within wheels