معنی

هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش
سایر معانی: آگاه، متوجه، هشیار، ذی شعور، مستشعر، بیدار، تعمدی، عمدی، آگاهانه، محسوس، دانسته، رجوع شود به: self-conscious، وارد
conscious _
پسوند: آگاه [a race-conscious politician سیاستمدار آگاه به مسایل نژادی]
[بهداشت] آگاه

دیکشنری

هوشیار
صفت
alert, sober, vigilant, conscious, observant, cautiousهوشیار
aware, conscious, hep, conversant, cognizant, wareاگاه
aware, attentive, consciousملتفت
conscious, soberبهوش
aware, cognizant, conscious, au courant, up-to-dateباخبر
relevant, hep, conscious, conversantوارد

ترجمه آنلاین

آگاهانه

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.