کلاه گذاشتن، زیر قول زدن، بتعهد خود عمل نکردن سایر معانی: (خودمانی) خلف وعده کردن، نکول کردن، (پرداخت وام یا مبلغ باخته در قمار) طفره زدن، وابسته به سرزمین ویلز (در انگلیس) و مردم آن (the we ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاحشه، دختر، دختر دهقان، دختر بازی کردن سایر معانی: (تحقیرآمیز یا مزاح آمیز) دخترک، زن جوان، (قدیمی) دختر دهاتی، (قدیمی) کلفت، مستخدمه، (قدیمی) زن هرزه
ضربت، ضربت سخت، صدای ضربت، صدای اصطکاک، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن، تسهیم کردن، زدن، محکم زدن سایر معانی: ضربه ی تند و صدادار، سیلی، چک، صدای ضربه ی تند، دنگ، شترق، (با صدای بلند - محکم) زدن ...
ضرب، صدای تصادم، صدای بهم خوردن اجسام جامد، با تصادم ایجاد صدا کردن سایر معانی: (صدای ضربه یا انفجار) بنگ، دنگ
دور، چرخ، چرخش، رل ماشین، گرداندن، چرخیدن سایر معانی: اراده، (مجازی) عامل پیشرفت یا تحرک، جنبانه، گردش، چرخ زنی، (روی چرخ) بردن یا حرکت دادن یا رفتن، چرخدار کردن، دور زدن، گردیدن، چرخ زدن، ( ...
شلاق، تازیانه، ضربهیا تکانشلاقی، ضربهناگهانی و شدید، حرکت تند و سریع و با ضربت، شلاق زدن، تازیانه زدن سایر معانی: دوال، ضربه ی شلاق، حرکت شلاقی، (با: off یا out یا up و غیره) ناگهان درآوردن ...
ضربت اهسته و سبک با شلاق، شلاق زنی، نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی سایر معانی: چوب کاری، ن تابیده مخصوص تازیانه پیچی [عمران و معماری] حرکت شلاقی
سوت، صفیر، غژغژ کننده، سوت زدن سایر معانی: سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، (سوت فلزی را) زدن، (با سوت زدن) فرا خواندن، علامت دادن، راهبری کردن، صدای سوت مانند [فوتبال] سوت
سفیدی، خنگ، سفید سایر معانی: سپید، بیاض، سفید مایل به زرد، کهربایی، بی رنگ، رنگ رفته، رنگ پریده، نژاد سفید، سپید پوست، خوب، معصوم، پاک، (روی صفحه ی کاغذ) بخش خالی یا سفید، عاری از نوشته یا ع ...
(نشان صلح یا تسلیم) پرچم سفید، پرچم سفید علامت صلح یا تسلیم
دروغ مصلحت آمیز، دروغ سفید
(صدایی که دارای همه ی بسامدهای شنودپذیر توسط انسان است) صدای چند بسامدی [کامپیوتر] نویز سفید صدایی متشکل از نوسانهای اتفاقی با مقادیر انرژی برابر در تمام فرکانس ها. این صدا، مانند صدای هیس ه ...