whistle
معنی
سوت، صفیر، غژغژ کننده، سوت زدن
سایر معانی: سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، (سوت فلزی را) زدن، (با سوت زدن) فرا خواندن، علامت دادن، راهبری کردن، صدای سوت مانند
[فوتبال] سوت
سایر معانی: سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، (سوت فلزی را) زدن، (با سوت زدن) فرا خواندن، علامت دادن، راهبری کردن، صدای سوت مانند
[فوتبال] سوت
دیکشنری
سوت
اسم
whistle, catcall, alarm soundسوت
snorter, whistle, whishصفیر
whistle, whizzerغژغژ کننده
فعل
whistle, sibilate, whiffleسوت زدن
ترجمه آنلاین
سوت زدن