معنی
سایر معانی: دوال، ضربه ی شلاق، حرکت شلاقی، (با: off یا out یا up و غیره) ناگهان درآوردن یا انداختن یا کشیدن، (به ویژه با تازیانه) راندن، مجبور کردن، (گویی با شلاق) زدن، (به ویژه خامه یا سفیده ی تخم مرغ) زدن، هم زدن، کف آلود کردن، (عامیانه - مسابقه و غیره) شکست دادن، بردن از، (به سرعت یا ناگهان) حرکت کردن، (شلاق وار) تکان خوردن، (انگلیس - خودمانی) دزدیدن، (کسی که شلاق می زند: مثلا به اسب کالسکه) تازیانه زن، سورچی، شلاق دار، رئیس فراکسیون حزب در پارلمان (party whip هم می گویند)، (انگلیس) فراخوان اعضای حزب (که نماینده ی مجلس هستند) برای حضور در جلسه ی پارلمان و رای دادن، حرکت شلاق وار، هر چیز شلاق مانند (از نظر شکل یا کاربرد)، آنتن میله ای (whip antenna هم می گویند)، آنتن اتومبیل، (با انتقاد و غیره) حمله کردن به، تاختن بر، (خیاطی) کوک زدن، شلاقی انجام دادن