اتحادیۀ کارگری [اقتصاد] سازمانی متشکل از دستمزدبگیران و حقوقبگیران که با هدف کمک و حمایت متقابل و چانهزنی جمعی با کارفرمایان تشکیل میشود |||متـ . اتحادیه 2 union 2 ...
واژههای مصوب فرهنگستان
عدم، فقدان، نبودن، کسری، احتیاج، نداشتن، ناقص بودن، فاقد بودن، کم داشتن سایر معانی: کمبود، کمداشت، کمبود داشتن، کسرداشتن، ناداشت، نایابی، (با: in یا for یا of) نیاز داشتن، بی بهره بودن، پیشو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانم، بانو، مادام، زوجه، رئیسه خانه سایر معانی: (در مخاطب قرار دادن و ادای احترام) بانو، خاتون، زن بلندجاه، خانم اشرافی، علیامخدره، (انگلیس) عنوان بارونس و کنتس و غیره (پیش از نام اول می آید ...
زخم زبان زدن، تازیانه زدن سایر معانی: سخت کتک زدن، له و لورده کردن، سخت نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن (lambast هم می نویسند)، (عامیانه)، lambast تازیانه، شلاق
از کار افتاده، بیچاره، زهوار در رفته، بی اثر، علیل وناتوان
اسفناک، زار، سوگناک، رقت اور سایر معانی: افسوس انگیز، قابل تاسف، تاسف بار، دریغ انگیز، دژوانگر
خون اشام، ساحره سایر معانی: (اسطوره) لامیا (موجودات نیمه مار و نیمه زن که مردم و بخصوص کودکان را گمراه کرده و خون آنها را می مکیدند)
متورق، طبقه طبقه سایر معانی: (چوب و پلاستیک و غیره)ورقه ورقه، لایه لایه، مورق، تنکه شده [سینما] تکنیک لایه ای [عمران و معماری] برگ لایه ای - متورق [برق و الکترونیک] مورق، لایه لایه [زمین شنا ...
نیزه، سخمه، نیشتر زدن، نیزه زدن سایر معانی: پراندن، افکندن، زوبین، سواره نظام (به ویژه مجهز به نیزه)، هر آلت نیزه مانند: نیزه ی ماهیگیری، نیشتر (lancet هم می گویند)، نیزه پراندن به، ضربت نیز ...
زمین، بر، خاک، خشکی، سرزمین، دیار، بزمین نشستن، به خشکی امدن، فرود امدن، پیاده شدن، رسیدن سایر معانی: خشکی (در برابر: دریا یا آب)، بوم، ارض، مزرعه، زمین کشاورزی، کشتزار(ها)، دهات، روستا(ها) ...
کشور خشکیبست [جغرافیای سیاسی] کشوری که به دلیل محصور ماندن میان کشورهای همسایه از دسترسی مستقیم به دریای آزاد محروم است |||متـ . خشکیبست ...
دراز و باریک، لندوک سایر معانی: زیاده قد بلند و لاغر، دراز بی خاصیت، دراز و لاغرو، لق لقو