بالاروی، بالغ شدن بر، اوج گرفتن، بلند پرواز کردن، بالا رفتن، صعود کردن، بلند پروازی کردن سایر معانی: (در هوا) اوج گرفتن، (در ارتفاع بالا) پرواز کردن، فرازیدن، (بدون استفاده از موتور یا بال ز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موقتا اقامت کردن سایر معانی: چند صباحی ماندن، اقامت موقتی، اقامت کردن
خود بخود، بی اختیار، خود انگیز سایر معانی: خودانگیخته، خودجوش، خودآیند، بلامقدمه، فی البدیهه، فوری، بی چون و چرا، آنی، بی شائبه [شیمی] خود به خود [سینما] خودانگیخته [ریاضیات] فوری، خودبخود، ...
لنگیدن، تلو تلو خوردن، گیج خوردن، یله رفتن، تردید داشتن، بتناوب کار کردن سایر معانی: پیلی پیلی خوردن، سکندری رفتن، ناویدن، گیج گیج خوردن، (مثلا با زدن ضربه) به تلوتلو خوردن انداختن، گیج کردن ...
بهانه، غرفه، اخور، لژ، صندلی، بساط، عذر، جایگاه ویژه، دکه چوبی کوچک، جای ایستادن اسب در طویله، به اخور بستن، دور سرگرداندن، ماندن، قصور ورزیدن، طفره زدن، از حرکت بازداشتن سایر معانی: (در اصط ...
1- با لگد کوبی خاموش کردن، زیر پا خاموش کردن، 2- سرکوب کردن، فرونشاندن
وقفه، ایست، ثابت، تعطیل، بدون حرکت سایر معانی: ایستش، بازایستی، توقف، سکون، ایستایی [عمران و معماری] جریان راکد [نساجی] ایست - وقفه - توقف- ثابت
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن سایر معانی: ناپویا (در برابر: dynamic)، ایستمان، ثابت، در جا، ناجنبا، آرمیده، غیر متحرک، ترازمند، همسنگ، متعادل، (رادیو و تلویزیون) ...
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان، در پست معینی گذاردن، مستقر کردن سایر م ...
ایست، مانع، حائل، توقف، تکیه، نقطه اتکاء، توقفگاه، عصاء، توقف کردن، باقی ماندن، ماندن، باز داشتن، نگاه داشتن سایر معانی: کابل یا طناب سنگین (برای نگهداری دکل کشتی و غیره - guy هم می گویند)، ...
(عامیانه) معاون سرکارگر، نفر دوم، خرده پا، سرپرست فاقد اختیارات کافی، وردست سر عمله، مباشر کارگران
مطلب، فقره، موضوع، موضوع اصلی سایر معانی: مطالب مورد بحث، موضوعات کتاب، مواد مورد تدریس [حقوق] موضوع