نمایش دادن، نشان دادن، وانمود کردن، بیان کردن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نماینده بودن سایر معانی: (در شعر یا نمایش و غیره) نشان دادن، مجسم کردن، تجسم کردن، تنمند کردن، (به صورت تحریف شده) شرح ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن، امضاء کردن، پاراف کردن، اشاره کردن سایر معانی: نماد، (مغازه یا موسسه - راهنمایی رانندگی) تابلو، (جانور) ر ...
معنی، اظهار، مفهوم، مفاد، تعیین، ابلاغ، نص صریح سایر معانی: چم، آرش، ابلاه [سینما] مفهوم - رسانایی [نساجی] معنا - مفهوم [ریاضیات] دلالت، معنی
حاکی بودن از، دلالت کردن بر، معنی کردن، باشاره فهماندن، معنی بخشیدن سایر معانی: معنی دادن، چم داشتن، نشان دادن، حاکی بودن، مهند بودن، دربای بودن، مهم بودن، اهمیت داشتن
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد سایر معانی: سمبول، نشانه، نگر، دال، نمودگار، نمون، (موسیقی یا ریاضیات یا شیمی و غیره) نشان، علامت، مخفف، (روانکاوی) نمادمیل ناخود آگاه و سرکوب شده، بصو ...
رمزی، کنایهای، حاکی، دال بر، علامت دار، نشان دار، نمادین، نمادی سایر معانی: سمبولیک، اختصاری، کنایه ایsymbolic(al)رمزی، دال، نشان دهنده، رابطه نحوی [برق و الکترونیک] نمادی، نمادین [نساجی] سم ...
اثر، نماینده، نشان، نشانه، علامت، دلیل، هم افت، علائم مرض سایر معانی: (پزشکی) نشانه ی بیماری، نشانه ی هرچیز، همایند، علائم مر
تصدیق کردن، شهادت دادن، گواهی دادن سایر معانی: شاهد شدن (به ویژه در دادگاه)، گواه چیزی بودن، حاکی بودن، دلالت کردن، دال بر چیزی بودن، نشان دادن [حقوق] گواهی دادن، سوگند خوردن ...
رد، اثر، نشان، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم، طرح، دنبال کردن، رسم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن سایر معانی: بنک، نشانه، جای چرخ (و غ ...
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن، ردپا را گرفتن، پی کردن، پیگردی کردن، دنبال کردن سایر معانی: جای پا، بنک، جای ...
جایزه، غنیمت، یادگاری پیروزی، نشان ظفر سایر معانی: جایزه (مثلا گلدان نقره که به برنده ی مسابقه می دهند)، نشان پیروزی، نشان افتخار، (در اصل) بنای یادبود پیروزی، منار پیروزی (که در میدان نبرد ...
سیرگاهی که قطار برای ورود به آن باید دارای شناسه باشد [حملونقل ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان