معنی

راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن، ردپا را گرفتن، پی کردن، پیگردی کردن، دنبال کردن
سایر معانی: جای پا، بنک، جای چرخ، زمین مسابقه ی دو، تاختگاه، خط سیر، گذشت راه، گذار، روش، طریقه، حساب، رشته، (ورزش) دو، وابسته به دو، ورزش های دو و میدانی، (راه آهن) خط (ریل و تراورس)، رد پای کسی یا چیزی را گرفتن، ردیابی کردن، پی جویی کردن، پیگیری کردن، (با ردیابی) گیرآوردن، عبور کردن، گذشتن، (با پای کثیف یا گلی) جای پا گذاشتن، گلی کردن، کثیف کردن، (کامپیوتر- بخشی از نوار یا دیسک یا طبله که از زیر ایستگاه خواندن رد می شود) لبه، زیرگذر، (تانک و تراکتور) زنجیر، شنی، رجوع شود به: soundtrack، (تایراتومبیل) عاج، (روی صفحه ی گرامافون یا نوار صوتی و غیره) شیار، (هواپیما و موشک و غیره) مسیریابی کردن، مسیرسنجی کردن، (فیلمبرداری) با دوربین متحرک (از چیز در حال حرکت) فیلم برداشتن، فیلمبرداری کردن
[سینما] ردگیری - نوار
[عمران و معماری] میسر - خط آهن - راه آهن - ریل
[کامپیوتر] پیگردی کردن، باریکه، لبه، شیار . - شیار یکی از دایره های کانونی دیسک یا یکی از نوارهای موازی نوار که بر روی آن اطلاعات ذخیره می شود .
[برق و الکترونیک] شیار 1. مسیری که یک کانال اطلاعات را روی نوار مغناطیسی یا محیط مغناطیسی دیگری ضبط می کند . مکان شیار را دستگاه ضبط به جای محیط ضبط، تعیین می کند . 2 . مولفه افقی مسیری که متحرک در واقع دنبال می کند یا مسیر مورد نظر ( کاربردهای دریایی ) 3. رد هدف متحرک روی صفحه رادار PPI یا نقشه معادل آن 4. دنبال کردن حرکت موشک، هواپیما، طوفان یا جسم متحرک دیگر، معمولاً باردار، با جهت یاب رادیویی، مادون قرمز یا تجهیزات نوری .
[نساجی] مسیر - شیار - شکاف
[ریاضیات] شیار، مسیر
[سینما] حرکت تعقیبی - حرکت جنبی دوربین - حرکت دوربین به جلو یا عقب به طرف موضوع یا دور ازموضوع

دیکشنری

مسیر
اسم
path, route, way, direction, track, courseمسیر
furrow, groove, flute, track, corrugation, threadشیار
way, road, path, route, avenue, trackراه
line, script, streak, writing, track, handwritingخط
road, path, route, street, way, trackجاده
footprint, runway, trace, track, footstep, spoorرد پا
chain, fetter, sling, link, bond, trackزنجیر
trackخط راه آهن
edge, rim, edging, margin, border, trackلبه
continuity, sequence, continuum, concatenation, progression, trackتسلسل
sequence, succession, subsequence, progression, track, suitتوالی
railway, rail, trackخط اهن
tab, strip, slip, belt, isthmus, trackباریکه
show, mark, sign, marking, insignia, trackنشان
footrace, trackمسابقه دویدن
effect, result, efficacy, affect, relic, trackاثر
فعل
pursue, follow, track, trace, chase, follow outدنبال کردن
explore, seek, trackپیگردی کردن
trackردپا را گرفتن
trace, trackپی کردن

ترجمه آنلاین

مسیر

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.