معنی

اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد
سایر معانی: سمبول، نشانه، نگر، دال، نمودگار، نمون، (موسیقی یا ریاضیات یا شیمی و غیره) نشان، علامت، مخفف، (روانکاوی) نمادمیل ناخود آگاه و سرکوب شده، بصورت سمبل دراوردن
[حسابداری] نشانه، نماد
[عمران و معماری] نشانه - نماد - سمبل - علامت - نهاد - اشاره - رمز - نما
[کامپیوتر] سمبل، علامت .
[برق و الکترونیک] نماد 1. طرح کشیده شده روی نمودارها برای نشان دادن یک قطعه سامشخص کردن مشخصه ها، کمیتها با اشیاء معین . 2. حرف یا خلاصه ی حروفی که روی نمودار یا در معادله یا متنی برای نشان دادن کمیت یا واحد اندازه گیری برای شناسایی یک شیء به کار می رود. - نماد
[مهندسی گاز] نشانه، علامت
[بهداشت] نماد
[نساجی] سمبول - نشان - علامت - نمونه - عقیده
[ریاضیات] نماد، نشان دادن، نشانه، علامت
[آمار] نماد

دیکشنری

سمبل
اسم
symbol, symbolismنماد
show, mark, sign, marking, insignia, symbolنشان
symbol, showمظهر
code, secret, cipher, token, mystery, symbolرمز
mention, hint, gesture, indication, allusion, symbolاشاره
science, knowledge, banner, flag, ensign, symbolعلم
figure, number, digit, statistic, numeral, symbolرقم

ترجمه آنلاین

نماد

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.