معنی

اثر، نماینده، نشان، نشانه، علامت، دلیل، هم افت، علائم مرض
سایر معانی: (پزشکی) نشانه ی بیماری، نشانه ی هرچیز، همایند، علائم مر­

دیکشنری

علامت
اسم
sign, indication, symptom, mark, token, proofنشانه
sign, mark, signal, symptom, indication, emblemعلامت
show, mark, sign, marking, insignia, symptomنشان
effect, result, efficacy, affect, relic, symptomاثر
reason, proof, sake, testimony, symptomدلیل
symptomهم افت
symptomعلائم مرض
representative, agent, envoy, representation, delegate, symptomنماینده

ترجمه آنلاین

علامت

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.