خشمگین، خشمناک، متعصب، عصبانی، اتشی سایر معانی: برآشفته، شدید و پر خشونت، سهمگین، بی امان، رمبشگر، ویرانگر، دیوانه وار، سرسام آور، پرجوش و خروش، جوشان و خروشان، متلاطم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازروی بیچارگی، بیچاره وار، بطورعلاج ناپذیر
پهلو به پهلو سایر معانی: (مسابقه یا عمل و غیره) دارای عاقبت نا معلوم، دارای نیرو یا امتیاز تقریبا برابر، تقریبا برابر
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، بی ابر، مفتوح، ازاد، روباز، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه، باز شدن، اشکار کردن، بسط دادن، اشکار ساختن، افتتاح کردن، گ ...
مواج سایر معانی: طغیان کننده، سخت، شدید، خشمناک، ژیان، غرنده
مسئولیت، معتبر، ابرومند، عهده دار، مسئولیت دار سایر معانی: مسئول، پاس ور، پتوازگر، جوابگو، پاسخگو، پر مسئولیت، پرپتواز، پرپاس وری، مسبب، موجب، عامل، باعث، بانی، وظیفه شناس، قابل اعتماد، خوش ...
ساکت، ارام، بی صدا، صامت، خاموش، بی حرف، خمش، خموش سایر معانی: بی سروصدا، آرام، بی سخن، کم حرف، کم سخن، لال، گنگ، بی زبان، بی توضیح، کم صدا، کم سروصدا، نهفته، مگوی، نگفتنی، غیر ملفوظ، ناملفو ...
صامت، گنگ، لال سایر معانی: نا قادر به تکلم، بی زبان، زبان بسته، وصف ناپذیر، ناگفتنی، (در اثر شگفتی یا ضربه و غیره) زبان بند (شده)، خاموش، عاجز از بیان، (موقتا) ساکت
ناتوان، عاجز سایر معانی: ناقادر، بیچاره
غیر مجهز سایر معانی: غیر مسلح، بی سلاح، بی ساز و برگ، (گیاه) بی خار، بی تیغ، بی اسلخه
[عمران و معماری] محدود نشده [زمین شناسی] محدود نشده
پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم سایر معانی: بی چم، احمقانه، تهی مغزانه، بی خردانه، پوک، رجوع شود به: idle [ریاضیات] تهی، خالی، پوچ، بی معنی