سوزانی سایر معانی: تیزى، درشتى، زنندگى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تند، زننده سایر معانی: (رفتار و سخن) نیش دار، تلخ، پرطعنه، سوزان
سازگاری، وفقپذیری، قابلیت توافق و سازش، سازواری سایر معانی: وفق پذیری [ریاضیات] قابلیت انطباق، وفق پذیری، تطبیق پذیری
مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
خو گرفته، معتاد سایر معانی: اموخته ومعتاد، تسلیم شده
وفا کردن، متفق بودن، جور بودن، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، توافق داشتن، بهم چسبیده بودن سایر معانی: وصل ماندن، پشلیدن، دوسیدن، برچسبیدن، (صمیمانه) پیروی کردن، رع ...
توافق، رضایت، الحاق، چسبیدن، طرفداری، الصاق، دوسیدگی، چسبیدگی، انضمام، قبول عضویت، کشش سطحی، هم بستگی، الحاق دولتی به یک پیمان سایر معانی: چسبش، هم چسبی، به هم چسبیدگی، دوسش، برچسبیدگی، وفاد ...
چسبنده، چسبیده، چسبناک، چسبدار سایر معانی: هم چسب، دوسشی، ماده ی چسبناک [شیمی] 1- چسبنده، چسبناک، هم چسب، دوسشی 2- چسب، ماده ى چسبناک [سینما] مواد چسبی [عمران و معماری] ماده پیوندساز - ماده ...
پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب سایر معانی: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب
توجه کردن، عطف کردن سایر معانی: مورد توجه قرار دادن، عطف کردن به، اشاره کردن به، (بیشتر در انگلیس) مخفف: advertisement، مخفف تجارتی کلمه ءadvertisement
قابل توصیه، مقتضی، معقول، مقرون بصلاح، مصلحتامیز سایر معانی: صلاح، مصلحت، عاقلانه، مصلحتی [ریاضیات] قابل قسمت، مقتضی
نزدیکی، پیوستگی، وابستگی، قوم و خویش سببی سایر معانی: رابطه ی نزدیک، همبستگی، قرابت، خویشی، شباهت، مشابهت، آونجیدگی (از نظر ساختمان یا نسبت)، میل طبیعی، وجه اشتراک، جاذبه ی متقابل، علاقه ی د ...