معنی

وفا کردن، متفق بودن، جور بودن، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، توافق داشتن، بهم چسبیده بودن
سایر معانی: وصل ماندن، پشلیدن، دوسیدن، برچسبیدن، (صمیمانه) پیروی کردن، رعایت کردن، اعتقاد داشتن
[عمران و معماری] دگرچسبیدن
[نساجی] چسبیدن - پیوستن - جور بودن
[ریاضیات] چسبیدن، متصل بودن، دوسیدن
[پلیمر] چسبیدن، به هم پیوستن

دیکشنری

پایبند باشید
فعل
stick, adhere, hold, cohere, inhere, pesterچسبیدن
join, adhere, connect, attach, meet, affiliateپیوستن
adhereوفادار ماندن
adhereهواخواه بودن
adhere, stand for, sympathize, be in favor ofطرفدار بودن
abide, adhere, accomplishوفا کردن
adhereتوافق داشتن
adhere, agree, hang togetherمتفق بودن
comport, adhereجور بودن
adhereبهم چسبیده بودن

ترجمه آنلاین

پایبند

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.