advisable
معنی
قابل توصیه، مقتضی، معقول، مقرون بصلاح، مصلحتامیز
سایر معانی: صلاح، مصلحت، عاقلانه، مصلحتی
[ریاضیات] قابل قسمت، مقتضی
سایر معانی: صلاح، مصلحت، عاقلانه، مصلحتی
[ریاضیات] قابل قسمت، مقتضی
دیکشنری
قابل توصیه
صفت
advisable, recommendableقابل توصیه
appropriate, due, expedient, suitable, advisable, justمقتضی
reasonable, sensible, rational, wise, advisable, cleverمعقول
advisableمقرون بصلاح
advisableمصلحتامیز
ترجمه آنلاین
قابل توصیه
مترادف
appropriate ، apt ، commendable ، desirable ، expedient ، fit ، fitting ، judicious ، politic ، prudent ، seemly ، sensible ، sound ، suggested ، suitable ، tactical