توجه کردن، عطف کردن سایر معانی: مورد توجه قرار دادن، عطف کردن به، اشاره کردن به، (بیشتر در انگلیس) مخفف: advertisement، مخفف تجارتی کلمه ءadvertisement
دیکشنری
آگهی
فعل
attend, note, advert, figure on, tent, wardتوجه کردن
refer, advert, connect, direct, hark back, retrospectعطف کردن