adaptable
معنی
مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار
سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر
[برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند خودش را اصلاح کند . این کار در یک آدمک با استفاده از حسگرهای بینایی، فشار یا لمس انجام می پذیرد.
[صنعت] جور، مناسب، سازگار ،وفق پذیر
سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر
[برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند خودش را اصلاح کند . این کار در یک آدمک با استفاده از حسگرهای بینایی، فشار یا لمس انجام می پذیرد.
[صنعت] جور، مناسب، سازگار ،وفق پذیر
دیکشنری
سازگار
صفت
suitable, appropriate, proper, convenient, adequate, adaptableمناسب
adaptableقابل جرح و تعدیل
adaptable, conformableقابل توافق
adaptableوفقپذیر
adaptableسازوار
ترجمه آنلاین
سازگار
مترادف
AC DC ، adjustable ، all around ، alterable ، can do ، changeable ، compliant ، conformable ، convertible ، ductile ، easy going ، flexible ، hanging loose ، malleable ، modifiable ، moldable ، plastic ، pliable ، pliant ، resilient ، supple ، switch hitting ، tractable ، variable ، versatile