کج خلق، خسته کننده، کسل کننده، ناراضی سایر معانی: ملال انگیز، ملالت اور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطور کسل کننده
ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب سایر معانی: میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه [مهندسی ...
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر ...
خسته کننده، ملول کننده، نواره سایر معانی: سنبنده، سوراخ ساز، سفتگر، پرماهگر، مته دهان، ملالت آور، دلزن، دلزننده، کدورت انگیز، سفتن، عمل سوراخ کردن، سوراخ یا چاه حفر شده توسط مته یا هر چیز گر ...
عمل کشیدن سایر معانی: کامپیوتر : روشى که باعث مى شود تصویر گرافیکى نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند [کامپیوتر] روشی که باعث می شود تصویر گرافیکی نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند [نساجی ...
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
(شخص یا وضعیت و غیره) ملالت انگیز، ملال انگیز، خسته کننده، یکنواخت
به سنگینی، دارای بار سنگین، سنگین بار (انه)، آهسته، با دشواری، به شدت، بااجحاف، بسنگینی، زیاد، به افسردگی، بزحمت، سخت، بسختی
طولانی، مفصل، طویل، دراز سایر معانی: مطول، خسته کننده، دیریاز، دیرپای [ریاضیات] طویل
صدای یکنواخت، تکرار هماهنگ، یک نواخت سایر معانی: یک جور بودن (سبک یا طرز یا رنگ و غیره)، قرائت یا نیایش با صدای یکنواخت، (تکرار صوت بخصوص یا ادای واژه ها با نوای یکنواخت) یکنواختی، (موسیقی) ...
خسته کننده، یک نواخت سایر معانی: تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست