معنی
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن
سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر طولانی بودن یا یکنواخت بودن و غیره خسته کننده باشد) کارناخوشایند، آدم خسته کننده، ملالت آور، دلزده کردن، ملول و خسته کردن، (با مته یا هر چیز گردان) سوراخ کردن، سنبیدن، تونل زدن، چاه زدن، سوراخ شدن، انجیردن، شکاویدن، درون لوله یا سیلندر، قطر داخلی (لوله)، (توپ و تفنگ و غیره) کالیبر، گلوله خور، دهانه، اشترک، پرازه، با فشار رد شدن (مثلا از میان جمعیت)، سوله، موج بزرگی که از دریا به داخل مصب رودخانه نفوذ کند، بلند آبخیز، زمان گذشته ی فعل: bear، سورا کردن، بامته تونل زدن با through، موی دماه کسی شدن، خسته شدن، مته، وسیله سورا کردن، خسته کننده
[عمران و معماری] اشترک - گمانه زدن - گمانه - قطر داخلی لوله - قطرداخلی سیلندر - کندن چاله - کندن حفره
[کامپیوتر] قطر یک سوراخ
[مهندسی گاز] سوراخ، سوراخ کردن
[زمین شناسی] سوراخ، سوراخ کردن، گمانه، سنبیدن، سفتن، نقب زدن، بامته تونل زدن مد جلو دهانه رود، اشترک موجی از آب که در مد به صورت دیواری از آب در دهانه رودخانه های باریکی که به دریا می ریزند، دیده می شود
[نساجی] سوراخ - منفذ - روزنه
[ریاضیات] سوراخ کردن، سوراخ، دهانه، قطر داخلی، حفره، کردن قطر داخلی لوله، روزنه، گرد
[مهندسی گاز] حفره استوانه، قطرداخلی
سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر طولانی بودن یا یکنواخت بودن و غیره خسته کننده باشد) کارناخوشایند، آدم خسته کننده، ملالت آور، دلزده کردن، ملول و خسته کردن، (با مته یا هر چیز گردان) سوراخ کردن، سنبیدن، تونل زدن، چاه زدن، سوراخ شدن، انجیردن، شکاویدن، درون لوله یا سیلندر، قطر داخلی (لوله)، (توپ و تفنگ و غیره) کالیبر، گلوله خور، دهانه، اشترک، پرازه، با فشار رد شدن (مثلا از میان جمعیت)، سوله، موج بزرگی که از دریا به داخل مصب رودخانه نفوذ کند، بلند آبخیز، زمان گذشته ی فعل: bear، سورا کردن، بامته تونل زدن با through، موی دماه کسی شدن، خسته شدن، مته، وسیله سورا کردن، خسته کننده
[عمران و معماری] اشترک - گمانه زدن - گمانه - قطر داخلی لوله - قطرداخلی سیلندر - کندن چاله - کندن حفره
[کامپیوتر] قطر یک سوراخ
[مهندسی گاز] سوراخ، سوراخ کردن
[زمین شناسی] سوراخ، سوراخ کردن، گمانه، سنبیدن، سفتن، نقب زدن، بامته تونل زدن مد جلو دهانه رود، اشترک موجی از آب که در مد به صورت دیواری از آب در دهانه رودخانه های باریکی که به دریا می ریزند، دیده می شود
[نساجی] سوراخ - منفذ - روزنه
[ریاضیات] سوراخ کردن، سوراخ، دهانه، قطر داخلی، حفره، کردن قطر داخلی لوله، روزنه، گرد
[مهندسی گاز] حفره استوانه، قطرداخلی
دیکشنری
بذر
اسم
hole, perforation, opening, puncture, bore, orificeسوراخ
boreگمانه
pore, opening, vent, hole, bore, lenticelمنفذ
boreکالیبر تفنگ
spoiler, nuisance, kneecap, bore, odd man out, patellaسر خر
فعل
bore, burrبا مته سوراخ کردن
boreموی دماغ کسی شدن
exhaust, bore, fag, fatigue, harass, jadeخسته کردن
puncture, delve, pierce, pierce, dig a hole, boreسوراخ کردن
boreبا مته تونل زدن
bore, perforate, pierceسفتن
burrow, tunnel, undermine, boreنقب زدن
boreوسیله سوراخ کردن
bore, ramسنبه زدن
ترجمه آنلاین
حفاری
مترادف
bother ، bromide ، bummer ، creep ، deadhead ، downer ، drag ، drip ، dull person ، flat tire ، headache ، nag ، nudge ، pain ، pain in the neck ، pest ، pill ، soporific ، stuffed shirt ، tedious person ، tiresome person ، wet blanket ، wimp ، yawn