monotonous
معنی
خسته کننده، یک نواخت
سایر معانی: تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست
سایر معانی: تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست
دیکشنری
یکنواخت
صفت
boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisomeخسته کننده
monotonous, uniform, monotone, monotonic, steady, singsongیک نواخت
ترجمه آنلاین
یکنواخت
مترادف
banausic ، blah ، boring ، colorless ، dreary ، droning ، dull ، dull as dishwater ، flat ، flat as pancake ، ho hum ، humdrum ، monotone ، nothing ، pedestrian ، plodding ، prosaic ، puts one to sleep ، recurrent ، reiterated ، repetitious ، repetitive ، samely ، sing song ، soporific ، tedious ، tiresome ، toneless ، treadmill ، unchanged ، unchanging ، uniform ، uninflected ، uninteresting ، unrelieved ، unvaried ، unvarying ، wearisome ، wearying