راحت، اسوده، دنج، گرم و نرم، راحت واسوده، امن و امان، اماده و مجهز، بطور دنج قرار گرفتن، غنودن، باندازه سایر معانی: گرم، جمع و جور و راحت، (جامه) چسبان، کمی تنگ، (عامیانه - درآمد) بسنده، کاف ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راحت، دنج، گرم و نرم سایر معانی: آسودبخش، گرم و دوستانه، 3 - روقوری (پارچه ای که برای گرم نگه داشتن روی قوری یا کتری و غیره می گذارند)، رو کتری، رو دیگ، دم کن (در انگلیس cosy هم می نویسند) ...
راحت سایر معانی: بغل کردنی، دوست داشتنی، مامانی، نوازش کن
دراغوش گیری، بغل گیری، روبوسی، پذیرش، غنیمت شماری، دربرداری
زشت، ساده، فروتن، مثل خانه، بد گل، خودمانی وصمیمانه، فاقد جمال سایر معانی: صاف و ساده، بی ریا، ساده لوح، خودمانی، دوستانه، مهربانانه، معمولی، روزمره، (امریکا) بدقیافه، زشت رو، بی ریخت، (در ا ...
قابل معاشرت، قابل زندگی، قابل زیستن سایر معانی: قابل سکنی، زیست پذیر، تحمل پذیر، تاب آوردنی، liveable قابل زیستن
لانه کردن، اشیان گرفتن، در اغوش کسی خوابیدن، اسودن سایر معانی: لمیدن، آسودن، آرمیدن، غنودن، (در جای دنج یا باصفا یا محفوظ) قرار داشتن، (در اصل) لانه گزیدن، آشیان کردن
خوشبخت، موفق، سرسبز، کامیاب، کامکار سایر معانی: شکوفا، آباد، آبادان، پر رونق، در رفاه، دولتمند، ثروتمند، مساعد، سعید، فرخنده
گاو صندوق، صحیح، مطمئن، امن، بی خطر، محفوظ، محفوظ از خطر، ایمن، اطمینان بخش، صدمه نخورده سایر معانی: امان، امن و امان، مصون، صحیح و سالم، بی مخاطره، فارغ از خطر، قابل اعتماد، قابل اطمینان، ن ...
وضع، حالت، پاکیزه، مواظب، مرتب، تر و تمیز، چیدن، تراشیدن، سرشاخه زدن، پیراستن، درست کردن، اراستن، زینت دادن سایر معانی: (در اصل) آماده کردن، مهیا کردن، مجهز کردن، آراستن، تزیین کردن، (سر مو ...
نیرو، چین، زور، سجاف، تاه، تو گذاری، شیرینی مربا، بالازدگی، بالازنی، شدت زومندی، شمشیر نازک، تو گذاشتن سایر معانی: بالا زدن، تا کردن و تو زدن، تو کردن، (به طور گرم و نرم) در بستر (و غیره) قر ...
گرم، صمیمی، غیور، با حرارت، گرم کردن، گرم شدن سایر معانی: گرم (در مقایسه با: داغ hot)، مهرآمیز، محبت آمیز، صمیمانه، آتشی مزاج، زودخشم، بد خلق، با گرمی، به طور گرم، گرم کردن یا شدن، (با: to ی ...