غضب، طعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن سایر معانی: در معرض حمله ی سگ قرار دادن، کیش کردن سگ، مورد حمله ی مکرر و شدید قرار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریفتن، اسیر کردن سایر معانی: شیفتن، دل فریفتن، شیدا کردن، دلباخته کردن، مفتون کردن، اسیر عشق کردن، افسون کردن، (در اصل) اسیر کردن، دستگیر کردن
اسیر، دربند، گرفتار، شیفته، ترسو، دستگیر سایر معانی: اسیر (به ویژه اسیر جنگ)، زندانی، محبوس، در قفس، دلداده، شیدا، دلباخته، مفتون، اسیر عشق
اشفته کردن، به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن سایر معانی: (در جنگ و کشمکش و غیره) گرفتار کردن، درگیر کردن، دچار (زحمت و دردسر) کردن، مغشوش کردن، درهم و برهم کردن، آشفته کردن، به هم ...
گیر انداختن، پیچیده کردن، اشفته کردن، گرفتار کردن سایر معانی: (در شاخ و برگ یا تور یا ریشه های زیرآبی و غیره) گیرانداختن، (ریسمان و گیسو) گوراندن، آشفتن، درهم پیچاندن، (اشکال و دردسر و غیره) ...
تطمیع، فریب، اغوا، بدام انداختن سایر معانی: اغوا، فریب، بدام انداختن
مجذوب کردن، شیفتن، افسون کردن، سحر کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن سایر معانی: (با نگاه عمیق یا با ترساندن) مات و مبهوت کردن، خیره کردن، سرجای خود میخکوب کردن، (کاملا) جلب کردن، (در اصل) سحر ک ...
تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز، وانمود کردن سایر معانی: (در مشت زنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حمله ی دروغی، حمله ی وانمودین، وانم ...
طناب، خام، کمند، طناب خفت دار، کمند انداختن سایر معانی: لویشه، نهنگ، پالاهنگ، شولان [کامپیوتر] کمند- ابزار انتخاب که معمولاً در برنامههای نقاشی وجود دارد . شکل آن مانند طناب قلابداری است و ه ...
دام، بند، تله، کمند، در کمند انداختن، بدار اویختن سایر معانی: حلقه ی دار، گره طناب دار، گره لغزنده (که وزن موجب تنگ تر شدن آن می شود)، لویشه، پابند، با خفت کمند، (با طناب) گیر انداختن، با کم ...
دام، تله، گودال سرپوشیده سایر معانی: خطر یا اشکال غیر منتظره، (چاله ای که برای گرفتار کردن شکار روی آن را پوشانده اند) تله، چال دام
طبل کوچک [موسیقی] طبل دوطرفۀ کوچکی که بر روی پوست زیرین آن رشتههایی کشیده شده است
واژههای مصوب فرهنگستان