معنی
غضب، طعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن
سایر معانی: در معرض حمله ی سگ قرار دادن، کیش کردن سگ، مورد حمله ی مکرر و شدید قرار دادن، (بیخود) تاختن بر، سر به سر گذاشتن، (برای جلب ماهی) گوشت و غیره به قلاب آویختن، پنیر توی تله گذاشتن، چشته خور کردن، طعمه (برای جلب حیوان یا ماهی)، گولزنه، پیشاور، گیرانداز، ملواح، وسوسه کردن، تطمیع کردن، به دام کشیدن، وسیله ی جلب و تطمیع، دام، تله، (با آزار و پاپی شدن) به دعوا تحریک کردن، غیظ کسی را درآوردن، پا روی دم کسی گذاشتن، (قدیمی) به چهارپایان خوراک دادن (حین سفر)، (قدیمی) برای صرف خوراک توقف کردن (در سفر)
سایر معانی: در معرض حمله ی سگ قرار دادن، کیش کردن سگ، مورد حمله ی مکرر و شدید قرار دادن، (بیخود) تاختن بر، سر به سر گذاشتن، (برای جلب ماهی) گوشت و غیره به قلاب آویختن، پنیر توی تله گذاشتن، چشته خور کردن، طعمه (برای جلب حیوان یا ماهی)، گولزنه، پیشاور، گیرانداز، ملواح، وسوسه کردن، تطمیع کردن، به دام کشیدن، وسیله ی جلب و تطمیع، دام، تله، (با آزار و پاپی شدن) به دعوا تحریک کردن، غیظ کسی را درآوردن، پا روی دم کسی گذاشتن، (قدیمی) به چهارپایان خوراک دادن (حین سفر)، (قدیمی) برای صرف خوراک توقف کردن (در سفر)
دیکشنری
طعمه
اسم
bait, food, mealطعمه
grain, seed, kernel, granulation, bean, baitدانه
stratum, enclosure, bait, clay wall, fault, foliumچینه
baitمایه تطمیع
baitدانهء دام
wrath, anger, fury, rage, exasperation, baitغضب
فعل
bait, feed, preyطعمه کردن
baitطعمهدادن
baitطعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن
feed, subsist, meal, nutrify, bait, boardخوراک دادن
ترجمه آنلاین
طعمه
مترادف
allurement ، attraction ، bribe ، come on ، drag ، enticement ، inducement ، lure ، seducement ، shill ، snare ، temptation ، trap