غلیان، جوشیدن، جوشاندن سایر معانی: قل زدن، غلیان کردن، قل قل کردن، پر ازدحام بودن، غلغله زدن، (معمولا با: -ing) هیجانی شدن، خشمگین بودن، بر آشفتن، پختن (از راه جوشاندن)، آب پز کردن، خیساندن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حباب، کف، الچروبه، چاق شدن، هایهای گریستن، با صدا گریستن، چربی اوردن سایر معانی: پیه نهنگ و دیگر پستانداران دریایی که از آن روغن ماهی به دست می آید، با زاری گفتن، زاریدن، های های گریستن (مثل ...
کره سازی، بوسیله اسباب گردنده جلو رفتن سایر معانی: (با تکان دادن شیر در مشک یا دستگاه) کره گرفتن، کره گیری کردن، زدن (دوغ یا شیر)، هم زدن، (با شدت و مداومت) تکان دادن یا لغاندن، (دراثر تکان ...
نمایش، شعله، روشنایی خیرهکننده و نامنظم، زبانه کشی، شعله زنی، چراغ یا نشان دریایی، از جا در رفتن، باشعله نامنظم سوختن، زبانه کشیدن سایر معانی: (با نور درخشان) سوختن، گر زدن، فروزان شدن یا کر ...
گاز، بخار، دود، بخار دادن، دود دادن، باغضب حرف زدن سایر معانی: (معمولا جمع) گاز (زننده یا کشنده)، دم، دود و دم، هرم، گاز دود، گاز دود (از خود) متصاعد کردن، گاز دود دادن، گاز (یا بخار یا دود) ...
ابستن کردن، لقاح کردن، اشباع کردن سایر معانی: (کاملا) پر کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، آغشتن، (با: with - احساس یا عقیده و غیره را) القا کردن، تلقین کردن، نیوشاندن، آبستن کردن، (تخم را با ...
اندکی جوشاندن، جوشانده کردن، نیمه پختن سایر معانی: خیلی گرم کردن، (از شدت گرما)ناراحت کردن، (خوراکپزی) نیم پز کردن، (در آب جوش) کمی پختن، کمی جوشاندن
میگسار، خیس خوری، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن، خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن سایر معانی: (کاملا) خیس کردن، تر کردن، آغاردن، ژفیدن، خیسیدن، آبروت ...