flare
معنی
سایر معانی: (با نور درخشان) سوختن، گر زدن، فروزان شدن یا کردن، فروزش کردن، (بیشتر با: up یا out) از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، آتشی شدن، (مانند دهانه ی شیپور به تدریج گشاد شدن) برون پرا شدن، (دامن) کلوش شدن، فون شدن (شلوار)، (ارتش) موشک منور، فروزه، فشفشه ی فروزگر، با فروزه آگاهی دادن، با فروزه روشن کردن، سوسو زدن، به طور نامنظم شعله زدن (مثل شمع در باد)، زبانه ی آتش، شعله(ی درخشان و زودگذر)، آتشپاره، ژابیژ، تابه، خشم ناگهانی و زودگذر، صدای بلند و کوتاه مدت، غلیان (احساسات)، طغیان (عواطف)، (در پالایشگاه و غیره) فضولات گازی را سوزاندن، (نجوم - نقاط درخشان روی خورشید که حاکی از فعالیت شدید است - افزایش ناگهانی و شدید درخشانی ستاره) شرار خورشید، استارتابه، چراه یانشان دریایی، خود نمایی
[سینما] نور ناخواسته - سوختگی
[عمران و معماری] بیرون آمدگی - ماهیچه - شیپوری
[مهندسی گاز] شعله گاه، مشعل ایمنی، جای شعله
[ریاضیات] گشاد، شیپوره
[نفت] مشعل - سوزاندن