معنی

غلیان، جوشیدن، جوشاندن
سایر معانی: قل زدن، غلیان کردن، قل قل کردن، پر ازدحام بودن، غلغله زدن، (معمولا با: -ing) هیجانی شدن، خشمگین بودن، بر آشفتن، پختن (از راه جوشاندن)، آب پز کردن، خیساندن، دم کردن، جوش وخروش، تلاطم

دیکشنری

بذله گویی
اسم
boiling, seethe, narghile, excitation, ebullition, hookahغلیان
فعل
perk, seethe, bubble, gurgleجوشیدن
boil, seethe, bubbleجوشاندن

ترجمه آنلاین

جوشیدن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.