blubber
معنی
حباب، کف، الچروبه، چاق شدن، هایهای گریستن، با صدا گریستن، چربی اوردن
سایر معانی: پیه نهنگ و دیگر پستانداران دریایی که از آن روغن ماهی به دست می آید، با زاری گفتن، زاریدن، های های گریستن (مثل کودک)، گریه و زاری کردن، زار زار گریه کردن، از شدت گریه باد کردن یا خیس شدن، چربی بالن وسایرپستانداران دریایی
[نساجی] کف - حباب - چربی نهنگ
سایر معانی: پیه نهنگ و دیگر پستانداران دریایی که از آن روغن ماهی به دست می آید، با زاری گفتن، زاریدن، های های گریستن (مثل کودک)، گریه و زاری کردن، زار زار گریه کردن، از شدت گریه باد کردن یا خیس شدن، چربی بالن وسایرپستانداران دریایی
[نساجی] کف - حباب - چربی نهنگ
دیکشنری
سیب زمینی
اسم
floor, bottom, foam, bed, froth, blubberکف
bubble, blob, foam, globe, blubberحباب
blubberالچروبه
فعل
batten, blubber, plumpچاق شدن
blubberهایهای گریستن
blubberبا صدا گریستن
blubberچربی اوردن
ترجمه آنلاین
غرغر شدن