معنی
میگسار، خیس خوری، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن، خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن
سایر معانی: (کاملا) خیس کردن، تر کردن، آغاردن، ژفیدن، خیسیدن، آبروت کردن، (معمولا با: up) به خود کشیدن، جذب کردن، در آشامیدن، اشباع شدن، ترید (یا تلیت) کردن، (دانش و غیره) کسب کردن، بدست آوردن، آموختن، خود را در (مطالعه ی) چیزی غرق کردن، خود را وقف کاری کردن، (عامیانه) مغبون کردن، (از مشتری) زیادی پول گرفتن، چاپیدن، (آبگونه) رسوخ کردن، نفوذ کردن، نشت کردن، دریافتن، (در مغز) جایگزین شدن، (امریکا - خودمانی) ضربه ی جانانه زدن (به)، عمل خیساندن یا خیس کردن، در آشامیدگی، آبگونه ای که چیزی را در آن می خیسانند یا آبروت می کنند، (خودمانی) مشروبخور، میخواره، الکلی، رسو کردن، غوطه وری، غسل
[نساجی] خیساندن - خیسیدن - خیس خوردن
[پلیمر] خیس خوردن
سایر معانی: (کاملا) خیس کردن، تر کردن، آغاردن، ژفیدن، خیسیدن، آبروت کردن، (معمولا با: up) به خود کشیدن، جذب کردن، در آشامیدن، اشباع شدن، ترید (یا تلیت) کردن، (دانش و غیره) کسب کردن، بدست آوردن، آموختن، خود را در (مطالعه ی) چیزی غرق کردن، خود را وقف کاری کردن، (عامیانه) مغبون کردن، (از مشتری) زیادی پول گرفتن، چاپیدن، (آبگونه) رسوخ کردن، نفوذ کردن، نشت کردن، دریافتن، (در مغز) جایگزین شدن، (امریکا - خودمانی) ضربه ی جانانه زدن (به)، عمل خیساندن یا خیس کردن، در آشامیدگی، آبگونه ای که چیزی را در آن می خیسانند یا آبروت می کنند، (خودمانی) مشروبخور، میخواره، الکلی، رسو کردن، غوطه وری، غسل
[نساجی] خیساندن - خیسیدن - خیس خوردن
[پلیمر] خیس خوردن
دیکشنری
خیس خوردن
اسم
drenching, drench, soak, soakage, soakingخیس خوری
drunk, Bacchant, bibber, lush, soak, sodمیگسار
فعل
soak, wet, get wet, sop, soddenخیس خوردن
wet, soak, drench, macerate, water, douseخیس کردن
soak, drench, macerate, damp, moisten, presoakخیساندن
soak, plunge, submerge, cause to dive, duck, submerseغوطه ور ساختن
soak, submergeدر اب فرو بردن
soakبوسیله مایع اشباع شدن
dunk, immerse, immerse, soak, cause to dive, cause to duckغوطه دادن
perforate, pierce, soak, transpierceرسوخ کردن
ترجمه آنلاین
خیس کردن
مترادف
absorb ، assimilate ، bathe ، damp ، dip ، drink ، drown ، dunk ، flood ، imbrue ، immerge ، immerse ، impregnate ، infiltrate ، infuse ، macerate ، marinate ، merge ، moisten ، penetrate ، percolate ، permeate ، pour into ، pour on ، saturate ، seethe ، soften ، sop ، souse ، steep ، submerge ، take in ، wash ، water ، waterlog