سودا، لیموناد، همسایگی، مشروب غیر الکلی گاز دار سایر معانی: رجوع شود به: soda pop [آب و خاک] آب قلیائی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غارتگر، ادویه، چاشنی غذا، ادویه زدن، ادویه زدن به سایر معانی: (مجازی) هر چیز که گیرایی یا زیبایی را بیشتر کند، بوزار زدن، گیراتر کردن، خوشمزه تر کردن، دارای رنگ و بو کردن، دیگ افزار، بوی ادو ...
فعال، سرزنده سایر معانی: پرشوق و ذوق، خواهان، پر حرارت، پرانرژی، پرشور، دارای دل و دماغ، داغ، دلیرانه، متهورانه، با روح، روح دار، جاندار، دلبر
رد پا، رد پای کسی را گرفتن سایر معانی: (به ویژه جانور وحشی) ردپا، جای پا، بنک
کف الود، کف دار سایر معانی: کف آلود، پرکف [نساجی] کف آلود - کف دار - پر کف
ورم کرده، مغرور، متورم، اماس کرده سایر معانی: اسم مفعول: swell، اسم مفعول فعل swell
تنفر، درد، رنج، خشم، اندوه، اسیب، غصه، سنین 13 الی 19 سالگی سایر معانی: (جمع - سن انسان) میان سیزده و نوزده سالگی، نوجوانی، شماره های سیزده تا نوزده، رجوع شود به: teenager، (محلی)، صدمه، آسی ...
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن، ردپا را گرفتن، پی کردن، پیگردی کردن، دنبال کردن سایر معانی: جای پا، بنک، جای ...
بی مزه، بدیهی، مبتذل، بیهوده، ناچیز، نا قابل، چیزهای بی اهمیت، جزیی سایر معانی: کم اهمیت، جزئی، پیش پا افتاده، خرده ریز، کم مایه [مهندسی گاز] بلااثر، بی ارزش [ریاضیات] بدیهی، بیمایه، واضح، م ...
باد کرده، متورم، اماس دار، متسع سایر معانی: آماسیده، ورم کرده، پر طمطراق
سبک وزن، دارای وزن مخصوص کم سایر معانی: بی وزن، (به ویژه در فضا) آزاد از قوه ی جاذبه ی زمین، شناور در فضا (یا آب)، کم وزن
جوان، دارای نیروی شباب سایر معانی: وابسته به جوانان و جوانی، جوانی، پرطراوت، برومند، شاداب، برنا، طراوت، شادابی، شوق و ذوق، (زمین شناسی - کوه و غیره) نافرسوده، تیز ستیغ، (رود و غیره) کاوا، ک ...