spirited
معنی
فعال، سرزنده
سایر معانی: پرشوق و ذوق، خواهان، پر حرارت، پرانرژی، پرشور، دارای دل و دماغ، داغ، دلیرانه، متهورانه، با روح، روح دار، جاندار، دلبر
سایر معانی: پرشوق و ذوق، خواهان، پر حرارت، پرانرژی، پرشور، دارای دل و دماغ، داغ، دلیرانه، متهورانه، با روح، روح دار، جاندار، دلبر
دیکشنری
روحیه
صفت
lively, alive, vivid, spirited, animated, vivaciousسرزنده
active, energetic, acting, strenuous, cracking, spiritedفعال
ترجمه آنلاین
با روحیه
مترادف
active ، alert ، animate ، animated ، ardent ، audacious ، avid ، bold ، bouncy ، brave ، bright ، burning ، chirpy ، courageous ، dauntless ، eager ، effervescent ، energetic ، enthusiastic ، fearless ، fiery ، full of life ، game ، gingery ، gritty ، gutsy ، high spirited ، hot ، hyper ، intrepid ، jumping ، keen ، mettlesome ، nervy ، passionate ، peppery ، peppy ، plucky ، resolute ، rocking ، sharp ، snappy ، sparkling ، sprightly ، spunky ، vigorous ، zappy ، zealous ، zesty ، zingy ، zippy