غامض، مبهم، تیره، تار، ظلمانی، نامفهوم، گمنام، گمنام کردن، تاریک کردن، تیره کردن، مبهم کردن سایر معانی: تاریک، ظلمات، نا آشکار، نا هویدا، غیر قابل درک، کدر، گنگ، ناشناخته، ناشناس، غیر مشهور، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن سایر معانی: (قانون یا وظیفه یا سنت و غیره) رعایت کردن، پیروی کردن، برگزار کردن، بزرگداشت کردن، جشن گرفتن ...
غول اسا سایر معانی: غول اسا
ستمگر، غم افزا، ظالم، ستمکار، متعدی، ستم پیشه، ناراحت کننده سایر معانی: طاقت فرسا، آزارگر، آزارنده، رنج آور، سخت، توانفرسا، بیدادگر، ستمگرانه، ظالمانه، اجحاف آمیز، خورد کننده
پشیمانی، ندامت، توبه، طلب مغفرت سایر معانی: پتت، هود
ناشى از پیمان شکنى، دروغ
نقض عهد، سوگند شکنی، پیمان شکنی، گواهی دروغ سایر معانی: (در دادگاه) شهادت دروغ، دروغ عمدی، نق عهد، گواهی دروه [حقوق] شهادت دروغ، سوگند دروغ
بی رحم، ستمگر، کینه توز، نفرت اور، بی ترحم سایر معانی: سنگدل، ظالم، بی رحمانه، با سنگدلی، شدید، سخت، بی امان
حکومت پلیسی، اداره کشور بوسیله نیروی پلیس سایر معانی: حکومت رعب و تهدید
با تکبر راه رفتن، جفتک زدن، خرامیدن، سوار اسب چموش شدن، روی دو پا بلند شدن سایر معانی: چمیدن، لبخیدن، گرازیدن، مچیدن، چامیدان، جولان دادن، (اسب - به ویژه هنگام راه رفتن) روی دوپا بلند شدن، ل ...
میل، استعداد، امادگی، تمایل قبلی سایر معانی: پیشگرا شدگی، مستعد شدگی، تمایل، پذیرا شدگی
کاوش، میله، تحقیق، رسیدگی، مسبار، کاوشگر، میله استحکام، اکتشاف جدید، سنبه جراحی، جستجو، تفحص کردن، غور وبررسی کردن، کاوش کردن سایر معانی: وارسی، بررسی، فروپژوهی، گمانه زنی، کند و کاو، فراجوی ...