امادگی، تمایل، استعداد، رغبت، سرازیری، خوابیدگی، روبه زمینی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین سایر معانی: دشمنی دیرینه، بغض، کینه توزی (انگلیس: rancour)
غارتگری، زیاد کاوش کردن، جستجو کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لخت کردن سایر معانی: (برای یافتن) زیرورو کردن، کاویدن، (دقیقا دنبال چیزی) گشتن، چپو کردن، به یغما بردن، دستبرد زدن
توجه، نظر، سلام، مراعات، بابت، ملاحظه، درود، احترام، نگاه، رعایت، باره، اعتناء کردن به، نگریستن، نگاه کردن، ملاحظه کردن سایر معانی: نگاه ثابت، نگاه خیره، (نگاه) زل زل، عزت، عطف، راجع (به)، د ...
(انقلاب کبیر فرانسه - 1793 تا1794) حکومت ترس و وحشت
پشیمانی، ندامت، توبه، اصلاح مسیر زندگی سایر معانی: پشیمانی، ندامت، توبه، اصلاح مسیر زندگی
سخت، شدید، خیلی دقیق سایر معانی: ستهم، دقیق، نازک بینانه، موشکافانه، (آب و هوا) سخت، بسیار سرد یا گرم
نشخوار، اندیشناکی سایر معانی: نشخوار، اندیشناکی
گردش سفر، راه پیمایی تفریحی، اردک وار راه رفتن، تلوتلو خوردن و راه رفتن سایر معانی: (در square dancing) گام لغزنده برداشتن، (عامیانه) راحت راه رفتن، با نرمش راه رفتن
وحشیانه، بیرحمانه
رجوع شود به: propositional function
خالصانه، باشرافت سایر معانی: ارادتمند شما، مخلصشما