معنی

گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن
سایر معانی: (قانون یا وظیفه یا سنت و غیره) رعایت کردن، پیروی کردن، برگزار کردن، بزرگداشت کردن، جشن گرفتن، نگریدن، متوجه شدن، مورد مداقه قرار دادن، تحت توجه قرار دادن، پی بردن، اظهار کردن، مورد مطالعه ی علمی قرار دادن، پژوهیدن، (پس از پژوهش) به نتیجه رسیدن، نتیجه گیری کردن، بر نگری کردن، برپاداشتن جشن و غیره
[فوتبال] مشاهده کردن
[نساجی] مشاهده کردن
[ریاضیات] حفظ کردن، مشاهده کردن، ملاحظه کردن، برقرار بودن، رعایت شدن، نگریستن

دیکشنری

مشاهده کنید
فعل
observeرعایت کردن
observe, see, apperceive, behold, perceiveمشاهده کردن
observeنظاره کردن
say, tell, utter, adduce, declare, observeگفتن
observeمراعات کردن
consider, remark, heed, note, notice, observeملاحظه کردن
observeبرپا داشتن
see, view, sight, vision, look, observeدیدن

ترجمه آنلاین

مشاهده کنید

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.