predisposition
معنی
میل، استعداد، امادگی، تمایل قبلی
سایر معانی: پیشگرا شدگی، مستعد شدگی، تمایل، پذیرا شدگی
سایر معانی: پیشگرا شدگی، مستعد شدگی، تمایل، پذیرا شدگی
دیکشنری
مستعد
اسم
talent, flair, aptitude, gift, capacity, predispositionاستعداد
desire, liking, tendency, will, shaft, predispositionمیل
readiness, preparation, preparedness, penchant, vigilance, predispositionامادگی
predilection, predispositionتمایل قبلی
ترجمه آنلاین
استعداد
مترادف
bent ، bias ، choice ، cup of tea ، dish ، disposition ، druthers ، flash ، groove ، leaning ، likelihood ، liking ، option ، partiality ، penchant ، potentiality ، predilection ، preference ، proclivity ، proneness ، propensity ، susceptibility ، tendency ، thing ، type ، weakness