predisposition
/ˌpriˌdɪspəˈzɪʃn̩/

معنی

میل، استعداد، امادگی، تمایل قبلی
سایر معانی: پیشگرا شدگی، مستعد شدگی، تمایل، پذیرا شدگی

دیکشنری

مستعد
اسم
talent, flair, aptitude, gift, capacity, predispositionاستعداد
desire, liking, tendency, will, shaft, predispositionمیل
readiness, preparation, preparedness, penchant, vigilance, predispositionامادگی
predilection, predispositionتمایل قبلی

ترجمه آنلاین

استعداد

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.