مدید، دنباله دار سایر معانی: کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امتداد پذیر، بسط وتوسعه یافتنی سایر معانی: برون خیز، دراز کردنی، بیرون زدنی، بیرون کشاندنی
طرح، تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی سایر معانی: تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی [ریاضیات] امتداد
زاویه سنج، گوشه سنج، عضله ممدده سایر معانی: نقاله، زاویه یاب، (عضله) برون کش، دراز ساز [عمران و معماری] زاویه سنج [زمین شناسی] زاویه سنج [ریاضیات] زاویه کش، اندازه گیر زاویه، نقاله، زاویه سن ...
[زمین شناسی] عضله ممدده،عضله کشیده شده - عضله ای که روی یک اندام یا بخش گسترش یافته است ؛ به عنوان مثال عضله خارجی جانبی یا تارچه طولی در بافت پیوندی ساقه برخی براکیوپودهای آرتیکولیت .
[ریاضیات] نقاله ی دقیق
سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو سایر معانی: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگل ...
دوام، اتصال، پیوستگی، تسلسل، استمرار سایر معانی: تداوم، پیوستاری، هم تنیدگی، ناگسستگی، همارگی، پیوستگی منطقی، همخوانی، (سینما و تلویزیون) فیلمنامه ی نهایی (در مقایسه با فیلمنامه ی ابتدایی که ...
عمل کشیدن سایر معانی: کامپیوتر : روشى که باعث مى شود تصویر گرافیکى نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند [کامپیوتر] روشی که باعث می شود تصویر گرافیکی نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند [نساجی ...
کشیدن، کشیده حرف زدن، اهسته و کشیده ادا کردن سایر معانی: با لحن کشدار حرف زدن، واژه ها را به طور ممتد ادا کردن، سخن آهسته و کشیده، دراز کردن حرف های صدادار، لحن کش دار
وابسته به گسترش، انبساطی، گسترشی، متمایل به منبسط شدن، گسترش گرای
سخت، مشتاقانه، قوی، شدید، زیاد سایر معانی: ستهم، فربود، حاد، تند و تیز، آتشین، پرصمیمیت، پر تنش، پر زور، ژرف، (رنگ) سیر، تیره، پراحساسات، پرحرارت، پرشور، شورمند، جوشی، پرفعالیت، مهیج [برق و ...