protracted
معنی
مدید، دنباله دار
سایر معانی: کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی
سایر معانی: کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی
دیکشنری
طولانی مدت
صفت
protractedدنباله دار
long, extended, prolonged, protractedمدید
ترجمه آنلاین
طولانی شده
مترادف
continued ، deep ، distant ، dragging ، drawn out ، drawn out ، elongate ، elongated ، enduring ، enlarged ، expanded ، extensive ، far off ، far reaching ، faraway ، gangling ، great ، high ، lanky ، lasting ، lengthened ، lengthy ، lingering ، lofty ، long drawn out ، longish ، outstretched ، overlong ، prolonged ، rangy ، remote ، running ، spread out ، spun out ، stretch ، stretched ، stretching ، stringy ، sustained ، tall ، towering