معنی

سخت، مشتاقانه، قوی، شدید، زیاد
سایر معانی: ستهم، فربود، حاد، تند و تیز، آتشین، پرصمیمیت، پر تنش، پر زور، ژرف، (رنگ) سیر، تیره، پراحساسات، پرحرارت، پرشور، شورمند، جوشی، پرفعالیت، مهیج
[برق و الکترونیک] قوی
[ریاضیات] شدید، متمرکز

دیکشنری

شدید
صفت
severe, intense, violent, drastic, intensive, vigorousشدید
strong, powerful, potent, heavy, bouncing, intenseقوی
hard, difficult, tough, strict, rigid, intenseسخت
high, great, numerous, wide, vast, intenseزیاد
intense, intensiveمشتاقانه

ترجمه آنلاین

شدید

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.